• سه شنبه 15 آبان 03


امیرالمومنین(ع)عید غدیر -( گويی"سحر بلبل حکايت با صبا کرد" )

684


صحرا به صحرا باد و توفان موج می زد
آنجا بيابان در بيابان موج می زد

با پشته های ماسه ی در شن نهفته
مغرور تر از قله ی در ابر خفته

کوهان به کوهان اشتران کوه جاری
سُم بر زمين می کوفت باد نو بهاری

روی ترک های زمين خشک ريشه
خورشيد می باريد مانند هميشه

آشوبی از دريا فراتر داشت صحرا
انگار شوری تازه در سر داشت صحرا

ناگاه شد آيينه ای از نور پيدا
گرد و غبار کاروان از دور پيدا

آنک ندا آمد رسول عشق برخيز
برخيز و شوری تازه در عالم برانگيز

امروز  خُم ها سر به سر مست تو افتاد
تکميل دين عشق در دست تو افتاد

دين خدا را تا نماند پرس و جويی
بايد بگويی آنچه را بايد بگويی

هر چند بعد از اين تو را ديوانه خوانند
ننوشته مکتوب تو را هذيان بدانند

هر چند نامردان لباس قهر پوشند
فرزند صلح و آشتی را زهر نوشند

هر چند بعد از تو دل از دلبر ببرّند
خون خدا را تشنه تشنه سر ببرّند

هر چند دينت را سر نيزه بجويی
بايد بگويی آنچه را بايد بگويی

در نشوه خيزی که زمين مست آسمان مست
ساقی و سقا بر بلندا دست در دست

دستی که با آن در ازل گل می سرشتند
دستی که لوح عشق را با آن نوشتند

دستی که راز کنتُ کنزاً مَخفيا بود
روزی که الرّحمن علی العَرش استوی بود

دستی که ابراهيم را در آستين بود
دستی که بت ها را شکست آری همين بود

دستی که هر شب کفش پاره وصله می کرد
دستی که خيبر را به زانو در می آورد

دستی که گرچه با سکوت چاه پيوست
در روشنای شمع بيت المال ننشست

دستي که بوی غربت و نان و رطب داشت
دستی که دل در پرسه های نيمه شب داشت

دستی که همپای رعيت بيل می زد
اما قنوتش طعنه بر جبريل می زد

دستی که شهر علم را دروازه وا کرد
گويی"سحر بلبل حکايت با صبا کرد"

دستی که از اوج يد اللهی می آمد
دست خدا دست علی دست محمد

امشب "شب وصل است و طی شد نامه ی هجر"
آری "سلامٌ فيه حتّی مَطلع الفجر"

شاعر : مهدی جهاندار

  • چهارشنبه
  • 22
  • شهریور
  • 1396
  • ساعت
  • 4:40
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران